نقد اقتصاد سیاسی سرمایهداری ایران، معتمدنژاد
رامین معتمدنژاد، انحصارها بر اقتصاد ایران چیره شدهاند: اقتصاد سیاسی سرمایهداری ایران، لوموند دیپلماتیک، فوریه 2012.
https://ir.mondediplo.com/article1790.html
[از آنجا که این سایت فیلتر است، من متن مقاله را در آدرس زیر برای دوستان بارگذاری میکنم:
امتیاز: سادگی: 0/ رعایت منطق صوری: 0/ دقت علمی: 0/ نوآوری های علمی: 0.5/ امکان توسعه: 0/ موضوعیت ملی: 0.5/ قابلیت کاربرد: 0
این مقاله به واسطۀ دوست خوبم امیرحسین اصطباری به دستم رسید و از این بابت از وی بسیار سپاسگزارم.
به رسم نقدهای دیگر، نخست مقدمهای در باب این مقاله بیاورم. گرچه این مقاله با هجمههایی به اقتصاددانان ایرانی (به جهت تحلیل نادرست علت بحرانهای پی در پی اقتصاد ایران و نسبت نادرست به دولتیبودن آن) و اقتصاددانان جریان اصلی (به جهت درانداختنِ یک اتوپیای کاملاً خیالی از واقعیت اقتصادی) آغاز میشود، و این شائبه را به وجود میآورد که ایشان مخالف سرمایهداری باید باشند، به ویژه آنکه تعریف سرمایهداری را در بخش "جوهر و روابط اساسی نظام سرمایهداری" به طور کامل از مارکس اخذ میکند. اما به مرور در خلال بخش پایانی در مییابیم که ایشان با در انداختن یک دیدگاه تکاملی از سرمایهداری در ایران چه بسا از آن حمایت میکند: ما از سرمایهداری حکومتی دوران پهلوی به سرمایهداری اداری و بوروکراتیک در دوران «سازندگی» و سپس به سرمایهداری شبکهای و انحصاری در دوران حاضر عبور کردهایم که نهایتاً طبقهای سرمایهدار مطابق تحلیل ماکس وبر با "«هضمکردن» و «نهادینهکردنِ» ارزشها، روحیه و پیشآمادگی و منشهای سرمایهدارانه"، که از قضا بر خلاف دیدگاه رایج، "اگرچه از حمایتهای غیرعقلانی برخوردارند ... اما در عمل ناگزیر از اتخاذ روشهایی مبتنی بر عقلانیت صوریِ وبری" است، و مهمتر از آن "بر خلاف گذشته (تا پایان دهۀ 1370) که اشرافیت اقتصادی ایران به نهادهای مختلفِ اداری و دولتی وابسته بود، از نیمۀ دهۀ 1380" نه تنها از دولت استقلال یافته بلکه دولت به آن وابسته شده است، "چرا که هم به بخشی از آنها بدهکار است و هم نیازمند سرمایۀ اقتصادی آنهاست تا در عرصههای مختلف، همچون صنعت نفت، سرمایهگذاری کنند."
البته این مقاله به جهت دیدگاه متهورانه و جدیدِ خود کاملاً ارزشمند است، اما از حیث هدفی که فراپیشِ خود مینهد، یعنی داوریِ غیر ایدئولوژیک و واقعنگری، حداقل به میزان همانهایی که به آنها انگِ ایدئولوژیکبودن میزند، گرفتارِ دیدگاه ایدئولوژیک است، و این حقیقت را از ارزیابی گزینشی از اندیشههای نئوکلاسیک و به کار بردنِ انگِ "دیدگاه یگانهانگارِ" حاکم بر اقتصاددانان ایرانی که "علت بحرانهای پیدرپی اقتصاد ایران را در «دولتیبودن» آن میجویند و یگانه راه خروج از آنها را گذار به «اقتصاد بازار» میدانند"، به سادگی میتوان دریافت. حداقل سؤالی که در برابر این ادعا به ذهن من متبادر میشود این است که اولاً چرا نویسنده این اقتصاددانان را با آن سرمایهداری نوظهورِ معاصر نسبت نداده است؟ و از این حیث به جای منکوب کردنِ آنها، به نوعی آنها را (احتمالاً) تطهیر میکرد!؟ و ثانیاً چرا بخش مهم و البته نه کمتر تأثیرگذارِ اقتصاددانان ایرانی، یعنی نهادگرایان را نادیده میانگارد؟- گروهی که فرشِ دولتیشدن را در دهههای آغازینِ انقلاب پهن کرده بودند و حتی در دولتهای پیشین به مَناصِبِ وزارت یا مشاورۀ اقتصادی رسیده بودند!- مطمئناً این رویکردِ گزینشی که بخشی را که دلخواه است میبیند و انتخاب و بزرگ میکند، و بخش دیگر را نادیده میانگارد، حداقل از یک دیدگاهِ ایدئولوژیک خبر میدهد.
بنابراین، حداقل به دلیل دو تناقضِ فوق میان ادعا و عملِ نویسنده، به نظر میرسد که پرداختن به جزئیات مفهومی و تحلیلی این مقاله چندان گرهی نمیگشاید. اما من در ادامه جهت تنویر افکار، سعی میکنم که از دو بُعدِ روششناختی و محتوایی یک نقدِ مختصر و کلی بر مقالۀ حاضر داشته باشم.
- ۰ نظر
- ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۵۰